سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شبهای بی ستاره

خدایا ! من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت کن
خودم از عهده تمام دشمنانم بر میآیم . . .

نوشته شده در چهارشنبه 91/1/9ساعت 3:29 عصر توسط samin ahmadshahi نظرات () |

خدایا فقط تو را می خواهم.....باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبور حرف هایم
می ترسم از اینکه بگم دوسش دارم...اون نمی دونه که با دل من چه کرده...نمی دونه که دلی رو اسیر خودش کرده
هنوز در باورم نیست که دل به اون دادم و اون شده همه هستی ام
روز های اول آشنایی را بیاد میاورم آمدنش زیبا بود ...آنقدر زیبا حرف می زد که به راحتی دل به او باختم و او شد اولین عشقم در زندگی
بارالها گویی تو تمام زیبایی های عالم را در چهره و کلام او نهاده بودی
واین گونه مرا اسیر او کردی و دل کندن از او شد برایم محال و داشتنش بزرگترین ارزویم در زندگی
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهایم نگذارد....خدایا امشب به تو می گویم چون تو تنها مونس تنهایی هایم هستی..
چگونه بگویم بدون او می میرم....او رفته و در باورم نیست نبودنش...
خود خوب می دانم او مرا کودکی فرض کرد که نمی داند عشق چیست و برای عاشقی حرمتی قائل نمی باشد
مرا به بازی گرفت یا شاید....نمی دانم.....دگر هیچ نمی دانی.. اعتراف می کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر این نفس را هم نمی خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدایا دوست دارم مرا بفهمد حتی برای یه لحظه


نوشته شده در شنبه 91/1/5ساعت 7:46 عصر توسط samin ahmadshahi نظرات () |

 

خداونـــــدا

دراین واپســـین روز سال

دلهـــــارا چنان درجـــــویبار زلال

رحمتت شستشو ده که هر کجــــــــا

تردیدی هست؛(ایـــمان)

هرکجــــا زخمی هست؛(مـــــــرهم)

هرکجــــا نومیدی هست؛(امــــــــید)

وهرکجــــــا نفرتی هست ؛(عـشــــــــق)

جــــای آن را فــــــراگیرد.

  

گل ها همه به اذن تو برخواسته اند

بهر ظهور تو خود آراسته اند

مردم همه در لحظه ی تحویل بی شک

اول فرج تورا از خدا

خواسته اند

  

سلام به دوستای آسمونی خودم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/3ساعت 1:27 صبح توسط samin ahmadshahi نظرات () |

 

مرا چه به تنهایی و سکوت ؟

نقاشی می کشم

دنیای وارونه ام را ،

از اینجا تا بی انتهایی تو

رنگ در طرح

بوسه ای بر باد

درختی در آغوش خاک

آسمانی بی ماه

طبیعتی برهنه

و من

چشمانم حکایت ها دارد ...

مرا چه به تنهایی و سکوت ؟

زندگی باید

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/3ساعت 1:26 صبح توسط samin ahmadshahi نظرات () |

 

رنگ چشمان تو

آه رنگ چشمان تو

اگر حتی به رنگ ماه نبودند

اگر حتی چونان بادی موافق

در هفته کهربایی‌ام وجود نمی‌داشتی

در این لحظه زرد

که خزان از میان تن تاک‌ها بالا می‌رود

من نیز

چون تاکی تکیده بودم

آه، ای عزیز‌ترین!

وقتی تو هستی

همه چیز هست- همه چیز

از ماسه‌ها تا زمان

از درخت تا باران

تا تو هستی

همه چیز هست

تا من باشم

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/3ساعت 1:21 صبح توسط samin ahmadshahi نظرات () |

   1   2      >
Categories
Links
Design
Specific
Others